آتش عشق به عمری دل و جان سوخت مرا
تا که معشوق ره عاشقی آموخت مرا
غیرت عشق مرا فرصت فریاد نداد
تا نگویم سخنی باز دهان دوخت مرا
بسکه از شوق چو پروانه طوافش کردم
سوخت چون شمع و بهر انجمن افروخت مرا
تا در این دور کنم زمزمه عشق بلند
سالها در دل ایام بیندوخت مرا
بنده پیر مغانم که من از من بخرید
به بهای می و درمیکده بفروخت مرا
نویسنده: بیقرار(یکشنبه 86/8/13 ساعت 11:10 صبح)